+تنهــــــــامیـــــان جمع +
پــــــــُرازدلتنگــی هـــای زنــــــانه
نگاهم به آسمان بود کفشهایم لنگه به لنگه شد نفهمیدم. با کفشهای لنگه به لنگه راه افتادم، همه خندیدند اما نگاهم به آسمان بود، نفهمیدم. بلند شدم
راه را اشتباه رفتم
گم شدم نگاهم به آسمان بود، نفهمیدم. انگشت نمای این خلق پر مدعا شدم نگاهم به آسمان بود، نفهمیدم. نگاهم را که از آسمان گرفتم و رفتم، دیدم دیگر زنده نیستم... راستی،گفته بودم؟
در آسمان تو را می دیدم...
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: